Fox and Crow
“روباه وزاغ”
….معلم سر کلاس درس از “روباه و کلاغ” صحبت می کرد,اینکه درحوالی خانه شان زیاد دیده می شوند.من هم بی اختیار یاد گذشته وشعر “روباه وزاغ” افتادم,اما هر چه تلاش می کردم،شعر کامل وشاعرش را بیاد نمی آوردم,کلاس که تمام شد،به خانه آمدم تا در گوگول جستجو کنم,بعد از پیدا کردن شعر ،آن را چندین بار برای خود خواندم،برای من تداعی دورانی را می داد،که با آن پیوند های داشتم,یاد دوستانی که سر کلاس این شعر را با شوق وذوق می خواندند,جستجوی بیشتر در گوگول اطلاعاتی به من داد،که من قبلا مطلع نبودم,در کتاب سراینده شعر” حبیب یغمایی” معرفی شده بود,در حالیکه او مترجم شعر بوده وسراینده اصلی شعر شاعر فرانسوی قرن هفدهم یعنی «ژان دو لافونتن» می باشد…
زاغکی قالب پنیری دید
به دهان برگرفت و زود پرید
بر درختی نشست در راهی
که از آن میگذشت روباهی
روبهک پرفریب و حیلتساز
رفت پای درخت و کرد آواز
گفت به به چقدر زیبایی
چه سری چه دُمی عجب پایی
پر و بالت سیاهرنگ و قشنگ
نیست بالاتر از سیاهی رنگ
گر خوشآواز بودی و خوشخوان
نبودی بهتر از تو در مرغان
زاغ میخواست قار قار کند
تا که آوازش آشکار کند
طعمه افتاد چون دهان بگشود
روبهک جست و طعمه را بربود…✯
———————————
✯-خاطرات مهاجرت/۲۰۱۳