lovely Letter
«نامه عاشقانه»
…در یکی ازروزهای دهه شصت در«چهاردیواری» برای هواخوری وارد حیاط شدم حیاط بند «عادیها» (۱)از بند «سیاسیها» بزرگتربود ومن راحت تر در آن حیاط بدلیل محیط بازترش قدم می زدم درآنروز حسین که بدلیل خرید و فروش مواد مخدردر زندان بود بطرفم آمدوگفت:«رضا جان عرضی داشتم». گفتم:« بفرما».حسین گفت:«نمیدونم چطور برات توضیح بدم راستش عاشقم و میخوام باهاش ازدواج کنم بیا مردانگی کن یک نامه عاشقانه از طرف من براش بنویس». در جواب گفتم:« حسین جان درست نیست من نامه عاشقانه برات نامه بنویسم ».حسین گفت:« من سواد ندارم حرفهای که تو دلم است برات میگم تو هم پر وبالش بده».حسین رفت وکاغذ وقلم آورد ومن مانده بودم که چگونه برای او «نامه عاشقانه» بنویسم. حسین گفت:« بالای صفحه بنویس:
رواق منظر چشم من که آشیانه توست/ کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست (حافظ)
سلام گلی جان، حالت خوبه؟ دلم برات تنگ شده… بقیهاش را خودت تمام کن».خندهام گرفت ورو به حسین کردم وگفتم:« تو که چیزی نگفتی». حسین گفت:« تو سواد داری میدونی، چطور بنویسی»… من هم دنباله نامه را گرفتم ونوشتم:«میدانی گلی جان سرنوشت مرا به اینجا کشاند تو خود میدانی من داشتم تلاش میکردم تا به کاری مشغول شوم وبعد سروسامانی بگیریم اما دست سرنوشت مرا در مسیری قرار داد که فکر نمیکردم عاقبت خوبی داشته باشد آنچه میپنداشتم این بودکه بزودی ازدواج میکنیم ولی هر کسی در زندگی اشتباه میکند من هم جدا از دیگران نیستم اشتباهی بود که رخ داد اما قول میدهم بعد از آزادی شغل شرافتمندانهای پیداکنم ودوباره زندگی را از نو شروع کنم و»…(۲) در پایان نامه حسین گفت:« این شعر را هم در آخرنامه اضافه کن:
جان بیجمال جانان میل جهان ندارد /هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد». (حافظ)
_________
۱) -در زندان زندانیان را به «عادی» (اتهام مواد مخدرو) و «سیاسی» (اتهام مخالفین نظام و) تفکیک کرده بودند وهر از گاهی «سیاسیها »را برای تنبیه به بند «عادیها» انتقال میدادند.
۲)-متن کامل «نامه عاشقانه »از یادم رفته است.