30
Oct
2015
Find a Job
پيداکردن کار (۱۳۶۹)
…يکي ازمسائلي که بعدازآزادي اززندان ،مشغله ذهني ام شده بود،”پيداکردن کار”بود٫به هردري مي زدم،بامشکل مواجه مي شدم.دومأ شهر زادگاهی ام هم کوچک بود و کار پیدا کردن را سخت تر می کرد، مجبور شدم به شهرهای بزرگتر برای کار بروم…
… شهرهای بزرگتر تنوع کاری بود،اما پیدا کردن کار مثل خیلی از جاهای دیگر مستلزم داشتن ارتباط با آدمها بود،که بدلایلی من نمی خواستم از آنها استفاده کنم…یادم است،به چند مغازه برای کار مراجعه کرده بودم وبه صاحبان مغازه گفته بودم: “دنبال شغل شرافتمندی هستم که بتوانم زندگی روزانه خود را با آن بچرخانم.”…و آنها ,گاهی با تعجب نگاهم می کردند،گاه با تمسخر و یکی هم گفته بود:”ديوانه که نيستي؟!”…تجربه سختی بعد از زندان بود،اما برای من درسهای زیادی داشت…