Drinking Water
«آب آشامیدنی»
…دهه شصت مهاجرت من به شهرهای ایران شروع شد.در آندوره یکی از مسائلی که فکر می کردم که با آن مشکلی نخواهم داشت مسئله «آب» بود.اما درآن سالها آنچه از نزدیک در رابطه بامشکلات «آب» دیدم باعث شوکه شدن من شده بود…اولین شوک من دیدن منبع «آب آشامیدنی» دریکی ازشهرهای جنوب ایران بود که داخل آن قورباغه وآب کدری داشت…بعد به منطقه اطراف «حاشیه فقیرنشین »تهران آمدم در محله ای که زندگی می کردم لوله کشی «آب» وجود نداشت هرروز پای پیاده وگاه با موتور به محله دیگری می رفتم وآب آشامیدنی را با خود به خانه می آوردم و لباس های خودرا هم مخفیانه در حمام می شستم در همان سال بعد به نقطه دیگری در اطراف تهران برای زندگی رفتم در طول روز یک یا دوساعت آب داشتیم خانم صاحبخانه می گفت:«با این آب برنج خوب پخت نمی شود وگوشت هم نمی پزد».در آن موقع غذای «شاهانه »من که سیب زمینی وتخم مرغ بود از گلایه خانم صاحبخانه سر درنمی آوردم…بعدها به ترکیه آمدم وساکن یکی از شهرهای کوچک آن شدم داستان کمبودآب ادامه داشت همیشه منتظر بودم،کی وچه ساعتی به محله ما «آب آشامیدنی» می رسد…به ونکوور کانادا وبعدها به روستای حوالی آن نقل ومکان کردم محل زندگی من کشاورزی بود ولوله کشی آب وجود نداشت وهمه از چاههای عمیقی که حفر کرده بودند برای آشامیدن و…استفاده می کردند وما هم مجبور شدیم برای رفع کمبود «آب» چاه عمیق دیگری در حیاط خانه مان حفرکنیم…بعد هم سفر به قطب شمال را شروع کردم و داستان کمبود «آب آشامیدنی» بگونه ای تکرارشد…دریک روزموقعی که داشتم ظرف می شستم آب قطع شد ازدوستی دلیل قطع آب را پرسیدم و او گفت:«تانکرآب خانه تان حتما خالی شده باید تلفن کنید تا برایتان آب بیاورند» و…٭
————–
٭-بازنویسی ۲۰۱۱