Prison Experiences

تغییر شرایط … نگهبان ازلای دریچه سلول گفت: “روزنامه می‌خوای؟”. بدون تاخیرگفتم: “بله”. سرازپا نمی‌شنا ختم، روزنامه رابرای مد تی جلویم گذاشتم،... Read More

نردبان به زبان محلی …با دوستان در”چهار دیوار” در موردبعضی اصطلاعات محلی صحبت می کردیم ,یکی از عزیزان پرسید:”نردبان به زبان محلی... Read More

شعر و شعرا …دیوارهای سلول احاطه ام کرده بود و راه گریزی برای خود نمی دیدم،اما برای رهائی از آن فضای دردناک... Read More

گل حسن یوسف سال ۱۹۸۷-ایران … برای چند صباحی به “بند عادی‌ها” (۱) منتقل شدم…ابتدا برای من سخت بود، چرا که فضای... Read More

1987-IRAN When I was in prison one of the tortures that I suffered was the bottom of my feet were lashed with... Read More

1985 When I was in solitary confinement in prison (Iran). I lost my memory, I didn’t have any clue why it happened.... Read More

The memory of four walls and the meaning of life 1986- Ants crawl up and down the wall of solitary confinement. I... Read More