15
Mar
2016
Magic Word
“کلمات جادوئی” …از قرار معلوم استفاده از کلمات “قولونبه وسولونبه” مد شده بود…هر دوستی که چند کتابی خوانده بود،در بحث های خیابانی... Read More
14
Mar
2016
Volunteer Job
“کار داوطلبانه” … زادگا هم تا چشم کار می کرد مزارع برنج وچای بود،اما ما نه تنها زمینی نداشتیم،بلکه من شخصا واقعا... Read More
7
Mar
2016
Respect for Each Other
احترام بهمدیگر …درسنین نوجوانی که کتاب خواندن راشروع کردم ،تا حدودی هم با “حقوق برابر زن و مرد” آشنا شدم…برای من این... Read More
3
Mar
2016
” بحث سیاسی ممنوع”
” اینجا رابخوانید” ..نیم ساعتی بودکه منتظر تاکسی در خیابان چهارراه مصدق (تهران) بودم،سال ١٣٦٠ بود،بعد یک تاکسی که قستمتی از جلوی... Read More
22
Feb
2016
Taxi Driver
راننده تاکسی …سوار تاکسی شدم،راننده پرسید:”کجا می ری؟” گفتم:”مرکز شهر .”ماشین را روشن کرد،و حرکت کرد.رو به راننده کردم،وگفتم:”حالت چطوره ؟وروزت تا... Read More
9
Feb
2016
کنجکاوی ودلسوزی
کنجکاوی ودلسوزی سال ۱۳۶۰ بود،بخش زیادی از جوانان ازجمله من از خانه وکاشانه جدا شدیم.در آن زمان. هر عزیزی تلاش میکرد، تا... Read More
5
Feb
2016
سال انتخاب
سال انتخاب .. پیشنماز مسجد، در جلسه مخفی بعد از نماز قرار و ساعات تظاهرات را به جوانان گفت،آنروز شور،هیجان،و استرس برای... Read More
5
Oct
2015
Sub Teacher
یادداشتهای کوتاه …با ورود معلم به کلاس همه بلند شدیم…معلم فارسی غیبت داشت،وبه جای او “معلم ذخیره “آمده بود…با دیدن معلم،خوشحال شدم،چون... Read More