2
Oct
2015

Kid and Family

یادداشت های کوتاه
…پدر رو به بچه اش کرد و گفت:”میهمان می آد خونه،برواتاق تو تمیز کن”…بچه گفت:”چشم”…مادر گفت:”دور وبر آشپز خونه نباش ومزاحم من موقع آشپزی نشو” …بچه گفت:”چشم”… پدر گفت:”پا تو جلوی میهمان ها دراز نمی کنی،توی حرفشون نمی افتی”…بچه گفت:”چشم”…مادر گفت:”وقتی غذا کشیدم،سر سفره به غذا دست نمی زنی،تا میهمانها اول بکشند”…بچه گفت:”چشم”…پدرگفت:”مودب باش”…بچه گفت:”چشم”…مادر گفت:”وقتی میهمانها رفتند،بعد می تونی ،بگیری بخوابی…عیبه اگر زود بخوابی”…بچه گفت:”چشم”…بعد بچه رو به پدرومادرش کردوپرسید:”حالا که امشب میهمان ها ی شما به خونه ما میآند،من می تونم،امشب برم،خونه دوستم بازی کنم،،تا شما راحت باشید؟…هردو گفتند:”نه”… !