سال انتخاب
سال انتخاب
.. پیشنماز مسجد، در جلسه مخفی بعد از نماز قرار و ساعات تظاهرات را به جوانان گفت،آنروز شور،هیجان،و استرس برای اولین تظاهرات در شهر کوچکی که همه همدیگر را به نوعی می شناختند،در من ایجاد شده بود.تظاهرات روزبعد با جمعیت کم آغاز شد،”لباس شخص ها ی حکومتی” مدام عکس می گرفتند.وارد مسجدکه شدیم جمعیت زیاد شده بود.حاج آقا (که بعدها پیشنماز نماز جمعه شهرشد)بالای منبر رفت،وسخنرانی را شروع کرد،جمعی در تائید صحبت حاج آقا گفتند:” صحیح است.”*حاج آقا گفت: “صحیح است نگوئید، بگوئید الله اکبر”…سخنرانی حاج آقا که تمام شد،اکثر جوانها برای دستگیرنشدن از در دیگر مکان را مثل من ترک کردند.ترسها ریخته شد.
چندی گذشت،و من بهمراه دوستان دیگروارد جمع دیگری شدیم که با فضای جمع مسجد فرق داشت،(اما برای من در آن مقطع همه یک “هدف مشترک” داشتند)،موقع سخنرانی ، جمعی برای تائید حرفهای سخنران فریاد زدند:”الله اکبر”,سخنران گفت:”بهتر است، مشتهای خود را گره کرده و بالا ببرید”…آنروز با تفاوت ها تا حدودی بیشترآشنا شدم.و بعد از آن هر جاکه می رفتم،به نوعی “دسته بندی” آغاز شده بود،شرایط به گونه ای بود،که اگر وارد “دسته بندی” نمی شدی،یعنی “هویت” نداری،شرایط سختی بود،شرایطی که دوست های قدیم زیر سوال رفته بود,در حالیکه همه یک جور حرف می زدند…اواخر سال های ۱۳۵۷ بود،سال” انتخاب کردن “که در کجا قرار داری!؟وبا کدام صف می خواهی٫باشی ،در همان سالها یکی از سوالاتی که مشغله ذهنی ام شده بود،این بودکه: “چزا تغییر شرایط باعث شده،دوستی ها به دشمنی تبدیل شود؟”… اماروند تغییرات بحدی بود،که طرح اینگونه موضوعات در آندوره بعنوان “اتلاف وقت” تلقی می شد…اما این مسئله اولین شوک در زندگی شخصی من بودکه قادر به حل آن نبودم…
—————————————————————-
*-در مجلس دوران شاه (قبل از انقلاب) برای تائید حرفهای سخنران می گفتند:”صحیح است”.